عاشقانه های کودک ذهن من

تو را با گل وبوسه با عطر ولبخند می شناسم

عاشقانه های کودک ذهن من

تو را با گل وبوسه با عطر ولبخند می شناسم

تن من

با من دوباره زندگی کن ترانه ام

 

با من تو چگونه ای که من زندگی کنم

 

با من تو می توانی یک لبخند بزنی

 

من تو را در اغوش گرم فشار می فشارم

 

تو مرا دوست داری که در این سرما گرمم کنی

 

بیداری

از تو می خواهم که برای من یک یاداشت بنویسی هر روز صبح که از

خواب بیدار می شوی صادقانه بنویسی این بیداری چقدر تو را برای

 

دوست داشتن من راغب کرده است خواهش می کنم در دفتر

 

یادداشت سالی یک بار یک نوشته یادگاری بگذار

شاید مرا برای بوسیدن در تنهاییت انتخاب کنی

مرا در اغوش گرم بفشاری وبه قلبت نزدیکم کنی

 

شاید مرا در دلواپسیهایت جایی که خدا هم نیست

مرا با شیرینی لبخندی مهمان کنی مادر من !

خسته ودلواپس مثل شاعر ها شده ام تنها وتکیده مثل دختران شهر افتاب

ساده وغمگین مثل مردان کوچه های بی عبور زندان تنهایی شده ام مادر

بی هیچ اراده ای شب را صبح کرده ام وبی هیچ امیدی می خواهم فردا بیاید گناه من

 در این غربت بی تکرار زندگی چیست